این برای من از عجایب بود که چگونه ممکن است فردی ندانسته و نفهمیده موضوعی را قبول کند، حتی برایش مهم نبود که ممکن است معلم او را پای تخته بخواهد، البته در تهران مسئلهای نبود، میگفتند ولیعهد است و نمیشود او را ناراحت کرد، ولی در سوئیس که توجهی نداشتند که ولیعهد کیست.
سیدمحمدصادق قاضی طباطبایی فرزند عارف نامی آیتالله سیدحسین قاضی طباطبایی و از فعالان دیرین انقلاب اسلامی است. وی به دلیل همین پیشینه، با آیتالله غفاری آشنایی داشته و از ایشان خاطراتی شنیدنی دارد.
امام در طول مدت حدود چهارماهی که در پاریس بودند، حاضر نشدند ساعتی از وقت خود را برای دیدن آثار تاریخی و مناظر دیدنی پاریس اختصاص دهند. گویی تمام ساعت و دقایق زندگی خود را صرفا وقف انقلاب اسلامی و نجات مردم کرده بودند.
کتاب «سالهای خاکستری» خاطرات دکتر هوشنگ منتصری به برخی مسائل سیاسی عصر پهلوی دوم از جمله ارتباط با سپهبد قرنی، جهانگیر تفضلی و به ویژه شلوغیهای دانشگاه تبریز اشاره میکند
محمد رضا ، قبل و بعد از ازدواج با فرح ، که زن رسمی اش بود ، با زنهای زیادی رابطه داشت . رفیقه های یک شبه و چند شبه ی فراوانی داشت که معرف آنها « اشرف » ( خواهرش ) و عبدالرضا ( برادرش ) بودند و اینها بیشتر از رده ی میهمان داران خارجی هواپیمایی ها بودند .
به دنبال این سخنرانى سحرگاه 13 آبان 1343 امام دستگیر و سپس به ترکیه تبعید مىشوند. بعد از چند مدت هم حاج آقا مصطفى دستگیر و ایشان نیز به ترکیه تبعید مىگردند.
فسری آمد و گفت: «آیا میدانید این شیئی که آنجاست چیست؟» من هم شناختی ازمهمات نداشتم و اسلحهها را تمیز نمی دادم. پرسیدم: «مگر چه شده است؟» گفت: «این شیئی که میبینی شاید چند ساعت دیگر مثلا هشت ساعت دیگر منفجر شود و اگر منفجر شود تا شش کیلومتری اطراف مدرسه رفاه را از بین میبرد.» یعنی امام و اعوان و انصار همه از بین میروند
ثریا اسفندیاری همسر دوم محمدرضا شاه پهلوی بود. آنچه وی در خاطراتش گفته است به وسیله اشرف پهلوی به شاه شناسانده شد و بعد از چند سال با مطرح شدن موضوع بچهدار شـدن آنها و پافشاری مادر محمدرضا پهلوی این مساله به جدایی آنها ختم شد
حضرت امام بعد از شهادت حاجآقا مصطفی فرزند ارشدشان، گریه نکردند و یاران امام نگران امام شدند و در مراسم ختم به «روضهخوان» توصیه کردند ذکر مصیبت کند. تا روضهخوان به نام امام حسین(ع) رسیدند، امام آنچنان گریه کردند که شانههایشان بالا و پایین میرفت
ایشان بسیار مهربان و خوش اخلاق بودند و ما هیچ وقت از ایشان کوچکترین بیاحترامیای نسبت به کسی ندیدیم، اما بیشتر در تبعید و زندان بودند و ما کمتر توفیق زیارت ایشان را پیدا میکردیم
در یادداشتهای شنبه 16/12/54 اسدالله علم آمده است : «سرشام رفتم. مطلب مهمی نبود. فقط علاحضرت شهبانو جلوی شیطنت سگ بزرگ شاهنشاه را جدا گرفتند که سر به بشقاب همه می زد. شاهنشاه فرمودند چرا اینطور می کنی؟ جواب دادند همه به این سگ هم تملق می گویند. تنها من می خواهم این کار را نکرده باشم.»
دقیقا مشخص نیست، که از چه زمانی پای خاطرات همفر به مطبوعات و کتب تاریخی گشوده شد. طبق گفته منابع تُرکزبان که مدعی صحت و اصالت این خاطرات هستند، این کتاب برای اولین بار در قالب ستونی کوتاه در مجله اشپیگل و سپس در نشریه ای فرانسوی به چاپ رسیده اما برای گفته خود سندی ارائه نکرده اند.
پدرم شیخ و بزرگ منطقه بود و همه کارها را ایشان میکرد. فقط برایشان منبر نمیرفت. عروسیشان را میگرفت، خانهشان را میساخت. به آنها زن میداد، برایشان زندگی درست میکرد. نوحهشان را میخواند، ماه رمضان و ماه محرمشان با پدرم بود.
در اواخر 1929، وزارت امورخارجه آمریکا، انتصاب «چارلز کالمرهارت»، وزیر مختار آمریکا در آلبانی را بهعنوان وزیرمختار جدید این کشور در تهران، اعلام نمود. «هارت» و خانوادهاش در اوایل ژانویه 1930 وارد تهران شد و به مدت 4 سال، گزارشهای بسیار سودمندی را در موضوعات سیاسی و مالی تهیه کرد.